معاون هنری اداره تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی شد «جمعه‌بازار کتاب مشهد» در جمعه بارانی مشهد (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) + تصاویر «زهرا خوشکام» همسر علی حاتمی درگذشت (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) علت مرگ بروسلی چه بود؟ نقد و بررسی فیلم سینمایی «مست عشق» در برنامه هفت (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) فیلم‌های سینمایی امروز تلویزیون (جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) مصطفی رحماندوست: خلق نگاه تازه از دنیای کودکان در شعر رضوی نیاز این حوزه است بر مدار نور به پیشواز میلاد هشتمین نور | افتتاح نمایشگاه خوشنویسی طلاب حوزه علمیه در آستانه میلاد حضرت رضا (ع) روایتی کافکایی از یک طنز تلخ | گفتگو درباره رمان «کمیته» رونمایی از نقاشی پرحاشیه چارلز سوم «زنانی که با گرگ‌ها دویده‌اند» ساخته امیراطهر سهیلی روی پرده سینما رفت + فیلم «زخم کاری» و «سووشون» در انتظار پخش از شبکه نمایش اگر دستت را رها کردم روایت‌های دیده نشده از زائران امام رضا (ع) «حماسه» جاری در ادبیات «پرونده مختارنامه» در نمایشگاه کتاب استقبال از «مکس دیوانه» در جشنواره کن
سرخط خبرها

حکایت عبرت آموز موش و تله موش

  • کد خبر: ۱۳۸۱۰۲
  • ۱۳ آذر ۱۴۰۱ - ۲۰:۵۳
حکایت عبرت آموز موش و تله موش
در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های آسیای میانه، موشی به همراه تنی چند از اعضای خانواده اش در سوراخ‌های دیوار خانه‌ای زندگی می‌کرد.

در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های آسیای میانه، موشی که به همراه تنی چند از اعضای خانواده اش در سوراخ‌های دیوار خانه‌ای زندگی می‌کرد و مایحتاج زندگی خود را از راه دله دزدی از مواد غذایی موجود در خانه تأمین می‌کرد، یک روز برای پیدا کردن غذا، از سوراخ خود بیرون آمد و آهسته آهسته به طرف مطبخ خانه حرکت کرد. هنوز به مطبخ نرسیده بود که چشمش به برادرش افتاد که در تله موشی که صاحب خانه برای گرفتن موش در مسیر مطبخ گذاشته بود، گیر افتاده بود.

بلافاصله از راهی که آمده بود، برگشت و از سوراخی که در دیوار خانه وجود داشت، وارد حیاط شد و به سراغ مرغ رفت و ماجرای تله موش و برادرش را برای او تعریف کرد و از او کمک خواست. مرغ گفت: «تله موش مشکل توست و به من ربطی ندارد.»

موش که از پاسخ مرغ ناراحت شده بود، به سراغ گوسفند رفت و ماجرای تله موش و برادرش را تعریف کرد و از او کمک خواست. گوسفند گفت: «بع!» وی سپس افزود: «تله موش مسئله موش هاست و مسئله من نیست.» موش که از پاسخ گوسفند مکدر شده بود، به سراغ گاو رفت و ماجرای تله موش و برادرش را تعریف کرد و از او کمک خواست. گاو گفت: «ماغ.» و اضافه کرد: «این ایز نات مای بیزنس».

موش که از همه جا ناامید شده بود، به داخل خانه و نزدیک تله موش برگشت تا شخصا اقدام کند، اما به جای برادرش، ماری را دید که برای خوردن موش از لانه خود بیرون آمده و گرفتار تله موش شده است. مار که از گیر افتادن در تله موش بسیار عصبانی شده بود، خود را به این طرف و آن طرف پرتاب کرد و زن صاحب خانه را گزید. مرد صاحب خانه از راه رسید و برای زنش، حکیم خبر کرد و به دستور وی، مرغ را سر برید و برای همسرش سوپ درست کرد. سپس دوستان زن صاحب خانه برای عیادت از وی به خانه آن‌ها آمدند و مرد صاحب خانه، گوسفند را سر برید و برای دوستان زنش ناهار و شام درست کرد. اما دواودرمان حکیم بر زن صاحب خانه تأثیر نگذاشت و وی جان به جان آفرین تسلیم کرد.

مرد صاحب خانه که از این واقعه سخت متأثر شده بود، گاو را سر برید و به اقوام و دوستان و سایر بستگان و آشنایان که از راه دور و نزدیک برای تسلیت به خانه آن‌ها آمده بودند، شام داد. در تمام این مدت، موش دم در سوراخ خود نشسته بود و از داخل سوراخ، وقایع پیش آمده را تماشا و کیف می‌کرد که ناگهان گربه‌ای پرید و موش را از گردن گرفت و از سوراخ بیرون کشید.
موش که عمر خود را پایان یافته می‌دید، به گربه گفت: «اگر اجازه بدهید، یک جمله قصار بگویم تا قصه بی نتیجه نباشد. سپس مرا تناول کنید.» گربه اجازه داد. موش رو به دوربین کرد و گفت: «بی تفاوتی دربرابر رنج‌های دیگران بد است، اما کیف کردن از تماشای مرگ دیگران، از آن هم بدتر است.» و سپس خاموش شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->